مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی
معروف به مولوی
زندگی حیرت انگیز جلال الدین محمد بلخی رومی، یکی از ابدال و عرفای قرن سیزدهم میلادی، حکایت تحّول بدست «عشق» است و در حقیقت یکی از اسرار اعجاب برانگیز زندگی است. انگار که زندگی او نمود امکان تحول نامحدود است در تغییر و تبدیل بسوی کمال انسانی. زندگی مولانا طنین خروشانی است از قرنها پیش، شبیه امواج اقیانوس که با گذشت زمان قویتر گشته و پیام او چون حکیمی الهی امیدبرانگیز شفا در جهت سلامت روحی به آنانی است که ارتباط خود را با دلشان از دست دادهاند.
مولانا در سن ٢٤ سالگی یکی از مراجع بنام و سرآمد دانشمندان و مسلّط به جمیع علوم و فلسفه و الهیات زمان خویش بود و با وفات پدرش سلطان ولد، سرپرستی مرکز علوم و الهیات قونیه را بعهده گرفت. شرکت در محضر تعالیم مولانا با توجه به شهرت عالمگیر وی بعنوان حاکم شرع و استاد محقّق و پژوهشگر مبانی اسلامی، افتخاری عظیم محسوب میشد. به روایات موجود تعداد شرکت کنندگان در جلسات وی بین ٤٠٠ تا یکهزار نفر می رسیده است. جزئیات بیشتر در مورد زندگی مولانا...
در سال ۱۲۴۴ میلادی زندگی مولانا با ملاقات شمس الدین محمد تبریزی دگرگون شد. شمس شعلهای بر افروخت که مولانای عاقل و با وقار را در آتش کشید و سوزاند. مولانا در اوج اشتیاق و تشنگی آمادۀ پذیرا شدن شمس بعنوان یک انسان خارق العاده و دستی الهی برای دگرگونی خویش بسوی عشق و رستگاری بود. مانند ابراهیم در آتش، مولانا نیز شعلههای پاکساز و هستی سوز را با آغوش باز پذیرفت؛ مولانائی که از زیرخاکستر این آتش زائیده شد با مولانای قبلی اشتراک چندانی نداشت. این فرآیند تبدیل یک فنای کامل و تولدّی دیگر بود، مرگ از خویش و تولّد بی خویشی. از آن پس زندگی بسیار غنی و بارور مولانا بعنوان عارف و راهنمای مشتاقان عشق شروع شد.
این دو شخصیت برجسته ملاقات بین شان را اینگونه تعریف میکنند.
مولانا می گوید:
مرده بدم ، زنده شدم .
گریه بدم ، خنده شدم .
دولت عشق آمد و من
دولـت پایـنـده شـدم. (غزل ۱۳۹۳، دیوان شمس)
شمس در مناجات خویش می گوید:
«هیچ آفریده ای از خاصان تو باشد که صحبت مرا تحمل تواند کرد؟» (خط سوّم)
در جای دیگر میگوید: « کسی می خواستم از جنس خود که او را قبله سازم، و روی بدو آرم که از خود، ملول شده بودم!.... اکنون، چون قبله ساختم، آنچه من می گویم، فهم کند، دریابد! » (خط سوّم) جزئیات ملاقات شمس و مولانا...
این دگرگونی اشاره به اصلی دارد که مولانا هم مکررا ً در مثنوی یادآور شده که عشق آمدنی است و نه آموختنی. جوینده نهایت تلاش خویش را در تراشیدن زنگارهای خود مینماید تا شاید بخت یار شود و شایسته شکار شدن توسط عشق گردد. مولانا می گوید: منبع جذب حق است و طنین بازآی وی است که ما را بسوی او می کشاند. او تائید می کند که ماجرای معشوق و عاشق چون سکّه ای است که هر دو روی آن لازم وملزوم تکمیل معنای آن است.
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب هم جوید بعالم تشنگان (مثنوی)
یا:
بانگ می آید که ای طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا (مثنوی )
در سالهای بعد از شمس(۱۲۴۹-۱۲۷۳ میلادی) مولانا دریافت های خویش را از طریق تعلیم و راهنمائی به جویندگان این راه انتقال داده است.
حسام الدین چلپی که خود نیز به مقامی والا در طریقت رسیده بود از مولانا تقاضای تبیین راهنمای این راه را بصورت مجموعه ای نمود تا بشریت بصورت گسترده تر از آن بهره ور شود. قریب به پانزده سال آخر عمر مولانا صرف تدوین مثنوی معنوی، یکی از شاهکارهای عرفان در جهان گردید و آنرا به شاگرد با وفای خویش، حسام الدین چلپی، که در تنظیم آن همواره در کنار مولانا حضور داشت تقدیم نمود. مثنوی راهنمای مشتاقان طریقت برای عبور از مراحل هفت شهر عشق ( طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقروفنا ) است. جزئیات اطلاعات بیشتر در بارۀ مثنوی...
راه و روش تعالیم مولانا فراسوی تمامی تعصب های عقیدتی- دینی و تشریفات سلسله مراتبی و روشنفکرنمائی است. راه مولانا راه مستقیم به دل است. اشعار و تعالیم شوربرانگیز مولانا مشوّق مدارا، صبر، مدّنظر داشتن وجه خیر، نیکی، بخشندگی (جود) و آگاهی از طریق عشق است.
و چنین است که پیام مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی فراگیر عالم است.